خاطرات عرفان

امروز 26 فروردین 96. عرفان دیروز یکی دو تا حرکت زد که واقعا تمام خستگیم از تنم در رفت. - باباش : به شوخی گفت دوست دارم برای خودم یه شاسی بلند بخرم. - من : تو رو خدا برای من هم یکی بخر ، من شاسی بلند خیلی دوست دارم - باباش : نه عزیزم ماشین تو برات خوبه ... شاسی بلند بی شاسی بلند - عرفان : اومد بغلم ک خاطرات عرفان...ادامه مطلب

سلام

من مامان عرفان هستم. امروز وبلاگي رو ديدم كه باباي اميرپارسا از اولين روز تولدش اون رو نوشته بود و وقتي امير پارسا 7 ساله شده بود باباش وبلاگ رو داده بود تا خودش ادامه بده.

از اون وبلاگ الهام گرفته و تصميم  گرفتم براي عرفانم بسازم تا وقتي هفت ساله شده بدم به خودش تا ادامه بده.

به وبلاگ خاطرات عرفان خوش اومدين.

خاطرات عرفان...

عرفان ماشاا... خيلي شيرين زبون شده.

به مامانم ميگه عادِيه خانوم و من هم كه مامان يِيا هستم.

هميشه چشم به راهه كه وقتي از سر كار برمي گردم يه چيزي براش ببرم و اغلب اولين جمله اي كه بعد ار ديدم من ميپرسه اينه "چي خييدي".

خدا حفظت كنه عزيز مامان

خاطرات عرفان...

جمعه من و عرفان و ماماني داريم ميريم ماكو... هوراااا 

حتما سفر نامه مينويسيم

خاطرات عرفان...

سلام ما رفتيم ماكو و برگشتيم و به قدري سرمون گرم كارهاي مختلف شد كه براي سفرنامه وقت مكرديم. ايشالا يه فرصت ديگه ... يك شنبه 21 شهريور 95 عرفان رو بردم پارك ... كمتر از دو هفته ديگه به تولد سه سالگيش مونده ... تصميم دارم براي تولد 4 سالگيش بچه هاب فامبل و دوستان رو دعوت كنم ولي اين تولدش رو خصوصي مي گيريم . تو پارك با بچه ها خيلي خوب ارتباط برقرار كرد و اينقدر خوب و با جسارت سوار اون سرسره بادي گنده كه براي زير 5 سال ممنوع بود، شد كه لذت بردم. همه چي خوب پيش رفت. موفق باشي عرفان كوچولوي مامان  خدا حفظت كنه عزيز دلم خاطرات عرفان...ادامه مطلب